سفارش تبلیغ
صبا ویژن
راز چشمک زدن ستاره
یکشنبه 90/9/13 ساعت 6:4 عصر | نوشته ‌شده به دست محب الرضا | ( نظر )

شب بود

ماه صادقانه نورمیبخشید

ستاره ای چشمک زد

غوغایی در دلم بود

قلبم به تپش افتاد

بدنم آتش گرفت

چهره ام سرخ شد

چه حس غریبی...!

آمدی....

نگاه کردم ... ناخود آگاه... شاید لحظه ای

چشمم را به زمین دوختم

آرام شدم

بدنم سرد شد و رنگم زرد

توبه کردم نگاه نکنم ، استوارتر از توبه آدم

حالت اغما بر وجودم رخنه کرد

آمدی...!

دوباره شور... دوباره تپش...

شرم کردم توبه ام را بشکنم

رفتم ... قلبم ماند!!

شب بلندتر از شب یلدا شد

گریه ام گرفت... بدنم لرزید...(عشق!!!)

صبح با اندیشه تو آغاز شد

مرور کردم...

تنها یک چیز فهمیدم

قلبم در مقابل تو طاقت نیاورد

" و راز چشمک زدن ستاره این بود..."  



تو مثل من نباش...
یکشنبه 90/6/6 ساعت 12:47 عصر | نوشته ‌شده به دست محب الرضا | ( نظر )

زمان میگذرد ناجوانمردانه.روزها از یکدیگر سبقت گرفته اند که بگذرند.و نزدیک است روزهایی که ساعتها میخوابند زمان می ایستد!و من جان کندنم را حس میکنم.ترس من از جان کندن نیست این عهد من است که برای تو جان دهم بار اول هم نیست که تجربه میکنم ازهمان روز اول که عاشقت شدم فهمیدم تو لایق تقدیم جانی.

 ترس من از این است که صدای نفسهایت در گوشم نباشد ترس من از این است که برای روزها صورت ماهت را نبینم از اینکه در شهری نفس بکشم که نفسهای تو در ان نیست میترسم. همین حالا چهره رنگ پریده و موهای پریشانم و چشمهایی که با دیدن چشم های تو شیطنت میکرد وحالا فقط اشک میریزد تا شاید ارام بگیرد را میتوانم تصور کنم.

 می دانم که دور از تو مرده متحرکم.

دور از تو نه حال راه رفتن نه حال حرف زدن و نه قدری توان برای انجام کاری ندارم.بدون تو روزها به اندازه سیاهی شب تاریک اند بدون تو با همه مردم شهر غریبه ام بدون تو شهر به اندازه قفس برایم کوچک و عذاب اوراست.من عادت کرده ام من همین چند ساعت در روز هم که تو را نمیبینم هم این حس وحال را دارم

 

ولی تو مثل من نباش.

 



عصر یک جمعه دلگیر
دوشنبه 90/3/16 ساعت 5:24 عصر | نوشته ‌شده به دست سیمرغ | ( نظر )

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم، بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیده

چرا آب به گلدان نرسیده

و هنوزم که هنوز است

غم عشق به پایان نرسیده

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید

بنویسید هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده

و چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده

عصر این جمعه دلگیر

وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

کجایی گل نرگس ؟


برچسب‌ها: عشقجمعهگل نرگس

امروز و فردا
یکشنبه 88/12/16 ساعت 9:31 صبح | نوشته ‌شده به دست سیمرغ | ( نظر )
امروز می گذرد با تمام تلخی ها و شیرینی ها ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام گناه ها و ثواب ها ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام بیش و کم ها ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام بیراهه ها و صراط مستقیم ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام عشق ها و نفرت ها ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام تردیدها و یقین ها ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام تاریکی ها و روشنایی ها ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام فراز ها و فرود ها ، مانند دیروز
امروز می گذرد با تمام ..... ، مانند دیروز
  .
  .
  .
بی شک امروز تکرار نخواهد شد و شاید فردا هرگز نیاید!!!


 
تبلیغات
آمار بازدید

بازدید امروز : 20

بازدید دیروز : 43

کل بازدیدها : 177219