نویسنده : دکتر علی اکبر ولایتی
حنین بن اسحاق بن سلیمان بن ایوب عبادی(194-260 یا 264 ق)، ملقب به ابوزید، چشم پزشک، متکلم نسطوری و مهم ترین مترجم آثار یونانی به عربی و سریانی در قرن سوم هجری است (Elgood,p.105,Gabrieli ,p.282-283,Newnan,p.viii) ضبط لاتینی نام او یوهانس نیتیوس (1) است (meyerhoff,p.708) شرح زندگی و آثار او در منابعی چون الفهرست ابن ندیم، طبقات الاطباء ابن جلجل(پزشک دربار خلفا در قرن های سوم و چهارم هجری)، عیون الانباء ابن ابی اصیبعه (پزشک، حدود 595 -668ق)، تاریخ الحکماء قفطی (564-645ق)، تاریخ مختصر الدولِ ابن عبری(622-680ق) به تفصیل آمده است. تاریخ نگاران در دوره های گوناگون به بخش هایی از زندگی او پرداخته اند که گاهی در برخی گزارش هایشان تناقض وجود دارد.
او در حیره، شهری در جنوب کوفه، به دنیا آمد. پدرش صیدلانی [=داروفروش ] بود و نسب او به عبادیان می رسد. عبادیان قبایل پراکنده ای از تیره های عرب بودند که در حیره سکونت داشتند و، پیش از ظهور اسلام، به مسیحیت گرویدند و از کلیسای نسطوری سریانی پیروی کردند (قفطی، ص174؛ ابن عبری، ص250؛ ابن ابی اصیبعه، ص257). احتمالاً حنین، مانند بیشتر عبادیان، علاوه بر زبان مادری خود، سریانی نیز می دانسته است. حتی برخی زبان مادری وی را سریانی می دانند.(O"leary,p.68,164) ولادت حنین با زمان حکومت امین عباسی(ابوموسی محمد) مقارن بود و به سبب کوتاه بودن حکومت برخی خلفای عباسی، حکومت بسیاری از ایشان را درک کرد.
حنین در زندگی خود عاداتی ویژه داشت اما، جالب توجه این است که این عادات با نوعی نظم درهم آمیخته بود و نشانه ی توجه وی به حفظ تندرستی بوده است. بنابر نوشته ی متقدمان، او روز را با سوارکاری آغاز می کرد. پس از بازگشت از سوارکاری، حمام می کرد و لُنگی می بست و قدحی می نوشید و قطعه ای کلوچه می خورد و گاه اندکی به استراحت می پرداخت. سپس برمی خاست و بُخور می داد و اندک غذایی می خورد که بیشتر مرغ و نان بود. هر روز، پس از غذای نیمروز، می خوابید و پس از بیدارشدن چهار رطل شراب کهنه می نوشیدو معمولاً میوه هایی چون سیب شامی، انار و یا سَفرَجَل[=میوه ی به] میل می کرد (ابن خلکان، ج2، ص217؛ ابن ابی اصیبعه، ص261-262).
از جملات حنین است:
او در حیره، شهری در جنوب کوفه، به دنیا آمد. پدرش صیدلانی [=داروفروش ] بود و نسب او به عبادیان می رسد. عبادیان قبایل پراکنده ای از تیره های عرب بودند که در حیره سکونت داشتند و، پیش از ظهور اسلام، به مسیحیت گرویدند و از کلیسای نسطوری سریانی پیروی کردند (قفطی، ص174؛ ابن عبری، ص250؛ ابن ابی اصیبعه، ص257). احتمالاً حنین، مانند بیشتر عبادیان، علاوه بر زبان مادری خود، سریانی نیز می دانسته است. حتی برخی زبان مادری وی را سریانی می دانند.(O"leary,p.68,164) ولادت حنین با زمان حکومت امین عباسی(ابوموسی محمد) مقارن بود و به سبب کوتاه بودن حکومت برخی خلفای عباسی، حکومت بسیاری از ایشان را درک کرد.
حنین در زندگی خود عاداتی ویژه داشت اما، جالب توجه این است که این عادات با نوعی نظم درهم آمیخته بود و نشانه ی توجه وی به حفظ تندرستی بوده است. بنابر نوشته ی متقدمان، او روز را با سوارکاری آغاز می کرد. پس از بازگشت از سوارکاری، حمام می کرد و لُنگی می بست و قدحی می نوشید و قطعه ای کلوچه می خورد و گاه اندکی به استراحت می پرداخت. سپس برمی خاست و بُخور می داد و اندک غذایی می خورد که بیشتر مرغ و نان بود. هر روز، پس از غذای نیمروز، می خوابید و پس از بیدارشدن چهار رطل شراب کهنه می نوشیدو معمولاً میوه هایی چون سیب شامی، انار و یا سَفرَجَل[=میوه ی به] میل می کرد (ابن خلکان، ج2، ص217؛ ابن ابی اصیبعه، ص261-262).
از جملات حنین است:
«هر آن کس که نوشیدن مسکرات را ترک کند، استحمام کند، غذاها را با هم نخورد، نیازی به پزشک ندارد».
«از مرگ جان داران تعجب نمی کنم چون همین خورد و خوراک آنها اسباب مرگ ایشان است».
«هر آن کس که علمی و صنعتی فراهم آورد(بسازد)، مانند آن است که خانه ای بنا کرده است و کسی که آن علم را شرح و تفسیر کند مانند آن است که سطح بیرونی آن را آراسته است و البته هرگز نقش او همچون نقش سازنده ی بنا نیست».
«هر کس از بدی های دنیایی هراس کند، سعادت اخروی را به دست می آورد»(بیهقی، ص17-18).
درباره ی خاندان حنین و جایگاه ایشان در علم طب، غالب پژوهشگران بر آن اند که این خاندان در معرفی و ترویج طب ایرانی در میان اعراب به راستی در حد و اندازه ی خاندان معروف و پراهمیت بختیشوع بوده اند؛ این در حالی است که کثرت و تنوع آثاری که ترجمه کرده اند نیز از ترجمه های خاندان بختیشوع بیشتر بوده است.
اما در این میان، بی شک حنین بن اسحاق، که بزرگ ترین و دانشمندترین فرد این خاندان بود، بیشترین سهم را داشته است.
دانش اندوزی
در برخی از منابع آورده اند که حنین نخست نزد پدر به فراگیری طب پرداخت (محقق، 1379، ص هجده) و مدتی نیز به آموختن ادبیات عرب مشغول بود. برخی از منابع متقدم، خلیل بن احمد (- 175 ق)، لغت شناس عرب و صاحب کتاب مشهور العین، را استاد وی معرفی کرده و آورده اند که حنین و سیبویه با یکدیگر در درس خلیل حضور داشته اند (ابن جلجل، ص68-69؛ ابن ابی اصیبعه، ص257؛ قفطی،ص171؛ ابن عبری، ص250)؛ مطلبی که در بسیاری از پژوهش های قدیم و جدید در آن تردید شده است؛ زیرا، با توجه به درگذشت خلیل بن احمد در 175 ق و تولد حنین در 195 ق، چنین ادعایی مردود می نماید. چه بسا، شاید بتوان سخن منابع درباره ی این استاد و شاگردی را از باب احترام و بزرگ داشت، یا دانش اندوزی با واسطه دانست. همچنین، باید گفت که، هر چند سخن منابع درباره ی شاگردی حنین نزد خلیل بی پایه است، به تصریح همه ی منابع متقدم، حنین یکی از اصلی ترین مروِجان کتاب العین خلیل در بغداد بوده است.حنین پس از آموختن زبان عربی به بغداد رفت. در این شهر با مشکلات بسیاری مواجه شد. علت این مشکلات آن بود که با پزشکان جندیشاپور در بغداد(جلال مظهر، ص 258 -259)، کاملاً بسته عمل می کردند و اجازه نمی دادند که افرادی از طبقات دیگر و زادگان اصحاب مشاغل دیگر به حلقه های پزشکان راه یابند. طبعاً حنین تاجرزاده هم دشوار می توانست به حلقه ی پزشکان بغداد راه یابد(صفا، ص64). این در حالی است که، به نظر برخی، او مبانی پزشکی را در مدرسه و بیمارستان جندیشاپور آموخته است(محقق، 1379، ص هجده).
در آن زمان، مهم ترین و قدیم ترین مجالس پزشکی، مجلس یوحنا ماسویه ی خوزی (حدود 163یا 172 -243ق) پزشک ایرانی تبار و از دانش آموختگان بیمارستان جندی شاپور، بود. حنین، طبعاً به خدمت او رفت و نزد او دانش اندوزی آغاز کرد (ابن ابی اصیبعه، ص 257 -259). ذهن وقاد، پرسشگر و سیرناشدنی حنین سبب پرسش های مکرر او گشت؛ اما سؤالات پرشمار حنین، یوحنا بن ماسویه را آزرده خاطر ساخت و به اعتراض واداشت و، در نتیجه استاد به شاگرد جوان خود گفت:«اهل حیره را به علم پزشکی چه کار؟! تو باید بروی و بر سر راه فلوس بفروشی»(اشاره به صیرفی بودن خاندان حنین) و سپس عذر او را خواست و دیگر در مجالس درس خود او را نپذیرفت، ابن ابی اصیبعه (ص 257) سبب عتاب ابن ماسویه با حنین را بی میلی پزشکان جندی شاپور به آموزاندن دانش خود به دیگران می داند.
اما، این رفتار ابن ماسویه به سود حنین شد و روح پرشور حنین را بیش از پیش تحریک کرد و باعث شد تا وی با شتابی بیشتر به دانش اندوزی پردازد. چون استاد او را از خود براند، برای تحصیل علم همتی مضاعف نشان داد (قفطی، ص174-175) و چند سالی در بغداد ماند. در این مدت، پنهانی نزد اسحاق بن خَصِی، یونانی آموخت (ابن ابی اصیبعه، ص258؛ نیز Elgood,P. 104). منابع درباره ی دوران میان طرد او از درس ابن ماسویه تا مهارت کاملش در زبان یونانی و به شهرت رسیدنش و بازگشتش به بغداد هیچ نگفته اند. فقط ابن ابی اصیبعه از یوسف بن ابرهیم طبیب نقل کرده که یوسف، دو سال پس از طرد حنین از محضر ابن ماسویه در بغداد، به خانه ی اسحاق بن خصی رفته و در آنجا غریبه ای را با هیبتی و موهایی نامتعارف و بلند دیده که اشعاری از هومر می خوانده است. در آن حال، غریبه با دیدن وی، روی برگردانده و صورتش را پوشانده است؛ اما، یوسف از صدایش او را شناخته است. یوسف در این باره از ابن خصی پرس و جو می کند، ولی ابن خصی از جواب دادن طفره می رود. در این میان، آن غریبه، یعنی حنین، خود سخن می گوید و از رفتار یوحنا بن ماسویه، که عملاً به او توهین کرده، شکایت می کند، در این روایت، حنین ادامه می دهد: «یوحنا معتقد است من چون از عبادیانم نمی توانم و محال است طبیب شوم! من هم در حال فراگیری یونانی ام تا به اصل کتاب های طبی دست یابم و این را فقط دوست و رفیقم، ابن خصی، می داند و تو هم قول بده که به کسی نخواهی گفت و راز مرا فاش نخواهی کرد»(ابن ابی اصیبعه، ص258).
این ابن خصی فرزند یکی از زنان رومی هارون الرشید و نامش هم «خرشی»بوده و گویا یونانی می دانسته است. دست کم بخش هایی از این روایت را می توان درست دانست. بعید نیست که حنین دروس اولیه ی یونانی را نزد ابن خصی آموخته باشد؛ اگر چه در بغداد آن زمان کمتر کسی با یونانی آشنا بود و می بایست که حنین برای تکمیل زبان خود سفر کرده باشد. از طرف دیگر، ابن جلجل گوید که حنین یونانی را در اسکندریه آموخته بود. حنین خود، در یکی از رسالتش، که عبدالرحمان بدوی چاپ کرده، اشاره می کند که به اسکندریه رفته بوده است هر چند زمان آن را بیان نمی کند (دبیان، ج1، ص 78-80).
بر اساس آنچه در منابع آمده، می توان دانست که حنین در زبان آموزی بسیار توانا بوده است، چنان که گاه، در غیبت استاد، کلاس درس را اداره می کرده است. درباره ی مکان زبان آموزی وی، اقوال متفاوتی وجود دارد. به نظر برخی، برای تکمیل زبان یونانی، دو سال در روم به سر برده است (ابن عبری، ص 250؛ قفطی، ص 173). به نظر برخی دیگر، در اسکندریه به آموختن این زبان پرداخته است(امین ج1، ص 259 به بعد؛ قفطی، ص 173؛ ابن عبری، ص 157؛ دبیان؛ ج1، ص80؛ ابن جلجل، ص 69).
سفر، زبان آموزی، و بازگشت به مرکز خلافت
حنین بن اسحاق، با تلاش و همت خود، در آموختن زبان های رایج آن روزگار، به حدی رسید که بیشتر دانشمندان بغداد به علم او نیازمند شدند؛ حتی ابن ماسویه او را به ترجمه ی برخی از کتاب های جالینوس ترغیب کرد (صفا، ص 64). در 211 ق، قسمتی از کتابی از جالینوس را از یونانی به سریانی ترجمه کرد و به جبرئیل بن بختیشوع بن جرجیس (-213 ق)، طبیب دربار مأمون، نشان داد. جبرئیل، که خود در ترجمه ی کتاب های علمی از یونانی به سریانی و عربی نقش مهمی داشت و به تشویق و راهنمایی مترجمان می پرداخت، از ترجمه ی حنین بسیار استقبال کرد و او را «استاد» لقب داد و بر این عقیده بود که ترجمه های او ارزش و اعتبار آثار مترجمان سریانی بزرگ چون سرجیس رأس العینی را مشخص خواهد کرد (ابن عبری، ص144؛ ابن ابی اصیبعه، ص259)؛ زیرا حنین در هفده سالگی کتاب فی صناف الحمیات را، که نخستین ترجمه اش بود، برای ابن بختیشوع از یونانی به سریانی ترجمه کرد و پیش از آن، سرجیس رأس العینی ترجمه ای «غیر قابل استناد»از این کتاب عرضه کرده بود(حنین ابن اسحاق، ص17). این ترجمه با ترجمه هایی که قبل از آن عرضه شده بود تفاوت آشکاری داشت؛ چنان که ابن ماسویه نیز از دیدن آن شگفت زده شد و از باب مبالغه آن را از نظر بلاغت به وحی نزدیک دانست(ابن ابی اصیبعه، ص257؛ قفطی، ص174-175).دومین ترجمه اش کتابی دیگر از جالینوس بود که فی القوی الطبیعیه نام داشت. به گفته ی حنین، او این کتاب را در هفده سالگی ترجمه کرده و، پیش از او، باز هم سرجیس آن را به سریانی ترجمه کرده بود(حنین بن اسحاق، ص13). حنین بن اسحاق، سال ها بعد، چون از ترجمه های دوره ی جوانی خویش راضی نبود، در اغلب آنها تجدیدنظر کرد و به اصلاح و تصحیح متون قبل از ترجمه ی آنها اهتمام ورزید. حنین از 211 تا 215 ق در مجلس درس ابن ماسویه حاضر می شد و، در این مدت، بسیاری از کتاب های جالینوس را برای استاد خود به عربی و سریانی ترجمه کرد. در این زمان، به سبب تسلطش بر زبان های یونانی، سریانی، و فارسی مورد توجه همگان قرار گرفت (ابن ابی اصیبعه، ص 259؛ (Newman,p.xi).
مأمون، خلیفه ی عباسی، برای جمع آوری کتب علمی عده ای را به روم فرستاد که ابن ماسویه در میان آنان بود. بنابر قول ابن ابی اصیبعه (ص 251)، در 215 ق ابن ماسویه بغداد را به قصد روم ترک کرد و به هنگام بازگشت کتاب های بسیاری را با خود به بغداد آورد. مأمون پس از تحقیق و بررسی، حنین را برای ترجمه و مطالعه و اصلاح ترجمه ی مترجمانی چون حجاج بن مطر، ابن البطریق (-184 ق)، و سلم، صاحب بیت الحکمه، برگزید. حنین نزد مأمون جایگاه ویژه ای داشت تا جایی که او را به ریاست دیوان ترجمه انتخاب کرد. منابع متقدم به «دیوان» اشاره ای نمی کنند، مگر اینکه منظور همان «بیت الحکمه» باشد(زرکلی، ج2، ص 287؛ هاشمی، 1384، ص28). خود حنین در رساله اش، به حضور در بیت الحکمه و یا انجام دادن کاری برای مأمون اشاره ای نکرده است. نام مأمون فقط یک بار در این رساله آمده است«در انجام غزوات مأمون من و یوحنا بن ماسویه و زکریا بن عبدالله طیفوری در رقَه بودیم»(حنین بن اسحاق، ص58). شاهد دیگر همراهی حنین با مأمون نسخه ای خطی با نام التذکرة المأمونیه فی منافع الاغذیة و خواصها است که برخی آن را به حنین منسوب کرده است (هاشمی، 1384، ص28).
مأمون چنان به مقام علمی حنین اعتماد داشت که هم وزن هر کتابی که حنین به عربی ترجمه می کرد درهم به او می داد نوشته اند که حنین هم ترجمه های خود را با خط درشت کوفی بر اوراق ضخیم می نوشت تا وزن کتاب بیشتر شود. ابن ابی اصیبعه خود کتاب های حنین را دیده که به خط کاتب او، الازرق، نوشته شده و بر همه ی آنها نشان خلیفه مأمون وجود داشته است. یادداشت های حنین، که به یونانی بوده، بر روی برخی از کتاب ها نیز توجه ابن ابی اصیبعه را جلب کرده، چنان که در کتاب خود، عیون الانباء، آورده است:«این کتاب ها به قلم کوفی جدید به خط ازرق، کاتب حنین، بود با حروفی درشت و خطی جلی و در سطرهایی پرفاصله. هر برگ این کتاب ها ضخامتی سه چهار برابر کاغذهای معمول داشت و در بُرش یک سوم [کاغذهای ]بغدادی بود. منظور حنین افزودن بر حجم وزن کتاب بود تا درهم هایی که هم وزن آن می گیرد [افزایش یابد]. او آن نوع کاغذ را به عمد به کار می برد، کاغذهایی که لاجرم، به سبب ضخامتش، در طی این سالیان فرساینده، سالم باقی مانده است»(270-271؛ عش، ص34).
حنین برای تهیه ی کتاب های یونانی به سرزمین های روم و یونان سفر کرد. بنابر آنچه خود در رساله اش می گوید، برای افراد گوناگون کتاب ترجمه می کرده است که از جمله ی آنان می توان به ابوالحسن احمد بن موسی، شیریشوع بن قطرب (طبیبی اهل جندی شاپور)، داود متطبب، سلمویه، یوحنا بن ماسویه، ابوالحسن علی بن یحیی، اسحاق بن سلیمان، معروف به طیفوری، و بختیشوع بن جبرئیل اشاره کرد(ص 50-56). او، به سبب آشنایی با علوم یونانی و تسلط بر آثار جالینوس و بقراط، به شهرت فراوان رسیده بود. تبحر او تا حدی بود که در علوم گوناگون به ترجمه می پرداخت. برای بنوموسی کتاب هایی در ریاضی از یونانی به عربی برگرداند؛ ترجمه ی کتاب هایی در حوزه ی فلسفه و منطق را نیز به او نسبت داده اند. اما تخصص و شهرت وی، در ترجمه ی کتب طبی یونانی، به ویژه آثار بقراط و جالینوس است(صفا، ص65). حنین حدود ده سال به تنهایی به ترجمه مشغول بود و برای پزشکان جندیشاپور کتاب های جالینوس را به سریانی ترجمه می کرد.
در نگاهی کلی و گذرا به این دوره ی سفرها و بازگشت وی، باید گفت که وی پس از طرد از نزد یوحنا، بغداد را به سمت مصر ترک کرد تا به اسکندریه رسید و در آنجا به یادگیری زبان یونانی پرداخت. سپس از آنجا بازگشت و احتمالاً به بصره یا کوفه رفت و آموزش عربی اش را تکمیل کرد و در همان ایام، که حدوداً هفده ساله بود، به ترجمه روی آورد (جلال مظهر، ص 256). زمانی که به مهد علم آن زمان، یعنی بغداد، رفت دوران حکومت مأمون بود و امکان ندارد که در آن زمان بیش از بیست سال داشته باشد. همان جا بود که در درس جبرئیل بن بختیشوع حاضر شد و در پی آشنایی و ارتباط با جبرئیل بود که به خدمت مأمون درآمد. در این زمان، مأمون در اندیشه ی گردآوری آثار و مخطوطات علمی و غیره از یونان و روم و دیگر بلاد بود و، به همین سبب، گروهی را مأمور جمع آوری نسخ آثار آن سرزمین کرد. در نهایت، به رغم میل امپراتور روم، خلاصه آن آثار را به بغداد آورد و گروهی را برای ترجمه آنها به عربی برگزید. در رأس این گروه حنین بود که هنوز عنفوان جوانی را سپری نکرده بود (جلال مظهر، ص256). این دوره از زندگی حنین، تا حدود 40 سالگی اش طول کشید و بیشتر آن را در خدمت مأمون بود. او در این مدت، تجارب بسیاری کسب و آثار فراوانی ترجمه کرد. در واقع، این دوره یکی از مهم ترین دوره ها در تاریخ نهضت ترجمه، به تربیت و آموزش مترجمان نیز پرداخت و برخی از آثار را با گروهی از مترجمان، که زیر نظرش کار می کردند، ترجمه کرد.
مِحَن
پس از درگذشت مأمون و به قدرت رسیدن متوکل، حنین همچنان توانست، با تسلطش بر پزشکی و ترجمه ی متون یونانی، جایگاه و نفوذ خود را حفظ کند و، پس از گذراندن آزمون هایی چند، خلیفه او را به ریست پزشکان و نیز مترجمان برگزید(ابن ابی اصیبعه، ص 271؛ صفا، 65 نیز حسن، ج2، ص354).در این میان روزی خلیفه حنین را به حضور طلبید و به او گفت:« برای کشتن یکی از دشمنانم به دوایی نیاز دارم، باید که تدبیر چنین دوایی نمایی». حنین در پاسخ گفت« هرگز چنین عمل و ساخت دارویی را نیاموخته ام و جز این ادویه ی نافعه دوایی نمی شناسم و هرگز در ضمیرم خطور نکرده بود که امیرالمؤمنین چنین خدمتی خواهد فرمود». ظاهراً این پاسخ، خلیفه را خوش نیامد و اسبب دستگیری او را مهیا ساخت. خلیفه او را در قلعه ای محبوس کرد و پس از گذشت یک سال او را طلبید و دیگر بار درخواست خود را تکرار کرد. حنین بار دیگر عذر خواست و درخواست خلیفه را رد کرد. اما خلیفه در پاسخ وی گفت:« مقصود امتحان تو بود و فقط خواستیم که از جانب تو ما را اطمینان و وثوق حاصل آید»(قفطی، ص244).
رابطه ی دوستانه حنین و خلیفه پس از مدتی رو به تیرگی نهاد. در این باره، دو روایت وجود دارد. یک روایت از ابن جلجل است که وی از قول وزیر مستنصر نقل می کند و دیگری برگرفته از محنت نامه ی حنین، که ابن ابی اصیبعه آن را نقل کرده است. بنا به روایت ابن جلجل، روزی متوکل در حال خُمار در آفتاب نشسته بود و طیفوری و حنین نیز با او بودند. طیفوری به خلیفه گفت که آفتاب برای خمار مضر است، اما حنین، در مخالفت با طیفوری، به خلیفه گفت که خمار حالت شخص مخمور است و آفتاب برای مخمور مضر است، نه برای خمار. از آن روز طیفوری کینه به دل گرفت با بهره گیری از اعتقادات مذهبی حنین، از جمله بی اعتقادی اش به قداست شمایل مذهبی علیه وی به دسیسه و توطئه پرداخت و سرانجام خشم خلیفه برانگیخته شد و طیفوری را به نظارت بر طبابت حنین مأمور کرد. این امر بر حنین گران آمد و او همان شب، به سبب اندوه بسیار، با نوشیدن داروی مهلک جان سپرد(ص 70؛ قفطی، ص172؛ ابن عبری، ص252).
بعید است که حنین به سبب اندوه بسیار دست از جان شسته باشد؛ چرا که با مطالعه ی منابع دانسته می شود او انسانی با اعتقاد و مذهبی و مقید به اصول خاصی بوده است و چارچوب های اخلاقی برای خود تعیین کرده بود که از آنها پا فراتر نمی نهاد. علاوه بر این، او به حرفه ی خود، یعنی ترجمه و طبابت، چنان علاقه مند بود که بعید است به چنین عللی دست به خودکشی بزند، به خصوص که این اولین بار نبود که سعایت و توطئه ی اطرافیانش، نزد سلطان را می دید.
در روایت ابن ابی اصیبعه، حنین پس از متوکل، پنج خلیفه ی دیگر را نیز درک کرد. در این روایت، به نکات مهمی از زندگی حنین اشاره شده است. حنین در این محنت نامه، به حسدورزی پزشکان هم عصر خویش اشاره کرده که برخی از شاگردانش نیز بوده اند. ایشن همواره به حنین یادآوری می کرده اند که او فقط مترجم آثار پزشکی است نه پزشک، در حالی که خود گاهی برای درمان به او مراجعه می کرده اند. حنین در مقابل آنها سکوت می کرده؛ چرا که شمار آنها 56 نفر بوده و حنین فقط یک تن و، افزون بر آن، توجه خلیفه به آنان بیشتر بوده است(264-266). پس از آن، داستان آخرین تفتیش و امتحان خود را شرح می دهد.
گفتنی است که حنین، در کنار مشاغل خود، به آموختن تعالیم الاهیات نسطوری مشغول بود و با پشتکار به مرحله ای رسید که شایستگی بستن زنار یافت (ابن عبری، ص252؛ شیخو، ص 154). فقط کسانی می توانستند زنار بندند که در مراتب کلیسایی به رتبه ی شمّاسیه می رسیدند. شاید یکی از علل آزردن وی و ریشه ی مشکلاتش با متوکل و مجازات شدنش، طرفداری او از مکتب کلامی مسیحی مخالف با شمایل پرستی بود.
در ادامه ی روایت ابن ابی اصیبعه از محنت نامه ی حنین آمده که روزی بختیشوع بن جبرئیل در حضور خلیفه تصویری در دست گرفت که حضرت مریم و فرزندش، عیسی(علیه السّلام)، بر آن نقش شده بود. بختیشوع به خلیفه گفت همه مسیحیان برای این تصویر احترام بسیار قائل اند، اما حنین احترامی برای آن قائل نیست و سپس حنین را ملحد خواند (همو، ص266؛ همچنین قفطی، ص172). خلیفه، برای بررسی صحت و سقم این موضوع، حنین را نزد خود خواند و نظر او را در مورد تصویر جویا شد. حنین، که عبادت صور را شرک می شمرد، بنابر اعتقاداتش، به شمایل توجهی نکرد و بدون پرده پوشی نظر خود را بیان کرد. در پی آن، به دستور خلیفه به 100 ضربه تازیانه و زندان محکوم و اموال و دارایی هایش، از جمله کتاب هایش، ضبط شد. پس از سه ماه، خلیفه او را بخشید؛ چون مدّعی شد که درخواب عیسی(علیه السّلام) را دیده بود و آن حضرت از او چنین خواسته بود. متوکل از هر یک از پزشکانی که خواستار مرگ او شده بود 10 هزار درهم دیه گرفت، خود نیز مبلغی به آن افزوده و به همراه هدایای دیگر و غرامت دوره ی حبس به حنین داد. محبوس شدن و سپس آزادی حنین باید پیش از 244 ق رخ داده باشد؛ چرا که در این سال خلیفه بختیشوع را از دربار راند (ابن ابی اصیبعه، ص206).
شایان توجه است که حنین در این رساله نوشته:«سن من در هنگام نوشتن این کتاب گذشته از چهل و هشت است...» با توجه به سال تولد حنین از این تاریخ در می یابیم که این رساله در حدود 242 ق نوشته شده است. در جایی دیگر، در مقدمه ی رساله ی خود، که ظاهراً آن را با پافشاری و اصرار علی بن یحیی نوشته است، در دو جا به مشکلاتی که برایش پیش آمده اشاره می کند:«از من خواستی که این کار را برای تو انجام دهم، سپس من به تو... اعلام کردم که حافظه ی من از احاطه به همه ی آن کتاب ها قاصر است زیرا آن چه از آنها گرد آورده بودم گم کردم.» تاریخ تألیف این رساله و اشاره ی حنین به در دسترس نبودن کتاب هایش در این تاریخ نشان می دهد که حنین، اندکی پس از آزادی، به تألیف این رساله تشویق شده و تا زمان تألیف این رساله کتاب هایش به او مسترد نشده بوده است.
در منابع دیگر هم آورده اند که حنین در حضور متوکل به تصویر حضرت مریم(علیه السّلام) بی حرمتی کرده بود و به همین سبب، خلیفه را به خشم آورد و مجازات شد(ابن جلجل، ص 70؛ نیز (Elgood,p.101).
منبع مقاله :
ولایتی، علی اکبر؛ (1389)، حنین بن اسحاق، (آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران/19)، تهران: نشر امیر کبیر؛ چاپ اول 1390.