خدایا، از چند صباح پیش که در وادی شبشکنان قدم گذاشتهام، تا به حال تعداد کثیری از همقطارانم بار سفر بستهاند و عزم دیدار دوست نمودهاند؛ اما من روسیاه، از کاروان عقب افتادهام.
یاران در روشنایی مهتاب به طرف صبح سپید حرکت کردند، اما من، شب را به شب پیوند زده و در تاریکیها راه گم کردم. گاهی فجر صادق را دیدم، اما در حرکت به سوی آن سستی ورزیدم. این بار تصمیم گرفتهام با توکل به معبود، خویشتن را به جمع کاروانیان برسانم.
یاورا، یاریام کن تا این راه را به سرعت بپیمایم.
از دستنوشتههای شهید عباس محمدی