سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تو مثل من نباش...
یکشنبه 90/6/6 ساعت 12:47 عصر | نوشته ‌شده به دست محب الرضا | ( نظر )

زمان میگذرد ناجوانمردانه.روزها از یکدیگر سبقت گرفته اند که بگذرند.و نزدیک است روزهایی که ساعتها میخوابند زمان می ایستد!و من جان کندنم را حس میکنم.ترس من از جان کندن نیست این عهد من است که برای تو جان دهم بار اول هم نیست که تجربه میکنم ازهمان روز اول که عاشقت شدم فهمیدم تو لایق تقدیم جانی.

 ترس من از این است که صدای نفسهایت در گوشم نباشد ترس من از این است که برای روزها صورت ماهت را نبینم از اینکه در شهری نفس بکشم که نفسهای تو در ان نیست میترسم. همین حالا چهره رنگ پریده و موهای پریشانم و چشمهایی که با دیدن چشم های تو شیطنت میکرد وحالا فقط اشک میریزد تا شاید ارام بگیرد را میتوانم تصور کنم.

 می دانم که دور از تو مرده متحرکم.

دور از تو نه حال راه رفتن نه حال حرف زدن و نه قدری توان برای انجام کاری ندارم.بدون تو روزها به اندازه سیاهی شب تاریک اند بدون تو با همه مردم شهر غریبه ام بدون تو شهر به اندازه قفس برایم کوچک و عذاب اوراست.من عادت کرده ام من همین چند ساعت در روز هم که تو را نمیبینم هم این حس وحال را دارم

 

ولی تو مثل من نباش.

 



 
تبلیغات
آمار بازدید

بازدید امروز : 72

بازدید دیروز : 18

کل بازدیدها : 180508